طیاره ی کاغذی
کودک
با تیر و کمان چوبی اش سنگی
انداخت
و بال پرنده
قوه ی جاذبه را
باور کرد
و خون پرنده خاک را تر کرد
در باغ پرنده ها
خزان آمده بود
در باغ پرنده ها
خزان
با تیر و کمان آمده بود
بر ساقه ی گل
پرنده معکوس نشست
تا ساقه ی گل نیز شکست
از شاخه
پرنده بود
که می افتاد
پرهای پرنده
برگ پاییز شدند
در باد
کودک
با تیر و کمان چوبی اش در باغ
فواره سنگ را بنا می کرد
وقتی
یک نقطه هم از پرنده در باغ نماند
کودک
طیاره ی کاغذی هوا می کرد !